مامان و بابا میگویند هیچ هیولایی در کار نیست. پس جای آب دهن هیولا چهجوری روی بالش جونی مانده؟ جونی میترسد بخوابد و هیولا پاهایش را ببیند که از تخت آویزان شده و…
وای جونی! نکند هیولا فکر کند انگشتهای قلنبهی پایت سوسیسهای خوشمزهای هستند که باید قورتشان بدهد!