ملک آسیاب از جمله آثار منتشرنشدۀ غزاله علیزاده است که پس از گذشت بیش از 20 سال از مرگ این نویسنده، روی انتشار میبیند. داستان در همان فضای آشنا و ملموس اغلب داستانهای علیزاده میگذرد و بهخوبی بیانگر نگاه صادقانه او به خود، انسان و جهانِ پیرامونش است. در بخشی کوتاه از متن داستان میخوانیم: «رو به باغ رفت، پا به علفزار گذاشت، آوای سیرسیرکها او را احاطه کرد. زیر شاخههای توت بر تختهسنگی نشست و ساقۀ خشک گندمی را از زمین برداشت بین دو انگشت چرخاند، فکر کرد؛ چه زندگی ملالآوری، بلاهت محض، دور باطل، آسیاب دوباره به آنها برگشته بود بیفایده، هیچچیز عوض نمیشد، زندگی او شبیه تعطیلاتی پایانناپذیر ادامه مییافت...»