چند روزیست که تنها به تو میاندیشم
از خودم غافلم اما به تو میاندیشم
شب که مهتاب در آیینهی من میرقصد
مینشینم به تماشا به تو میاندیشم
همهی روز به تصویر تو میپردازم
همهی گریهی شب را به تو میاندیشم
چیستی؟ خواب و خیالی؟ سفری؟ خاطرهای؟
که در این خلوت شبها به تو میاندیشم
لحظهای یاد تو از خاطر من خارج نیست
یا در آغوش منی یا به تو میاندیشم