«مرشد و مارگریتا» مشهورترین اثر میخاییل بولگاکف (۱۹۴۰-۱۸۹۱) نویسنده و نمایشنامهنویس روس است. رمان مرشد و مارگاریتا، مهمترین اثر بولگاکف است و در زمان زندگیاش در فضای شوروی استالینی، اجازه انتشار پیدا نکرد. این رمان اینگونه آغاز میشود. غروب یکی از روزهای گرم بهاری دو مرد در پاتریارک پاندز در حال قدم زدن بودند. یکی از آنها مرد چهلسالهی کم موی فربهای بود که لباس تابستانی خاکستری رنگی بر تن داشت. لبهی کلاه شاپوی خود را در دست گرفته بود و عینک تیرهای بر چهره داشت. مرد دیگر جوان چهارشانهای با موهای قرمز بود و کلاه خود را تا پایین گردنش پایین کشیده بود. پیراهن پیجازی، شلوار چروکیده سفید و کفشهای کتانی سیاهی پوشیده بود. او کسی نبود جز میخائیل الکساندرویچ برلیوز سردبیر یکی از مجلات وزین ادبی و رئیس کمیتهی مدیریت یکی از بزرگترین محافل ادبی مسکو موسوم به ماسولیت. و دیگری شاعری به نام ایوان نیکولاییچ پونیریف بود که بیشتر با نام مستعار بزدومنی شناخته میشد. دو نویسنده با رسیدن به سایهی درختان لیمو به طرف دکهای پیچیدند که بر سر در آن عبارت آبجو و آبهای معدنی حک شده بود. عجیب بود که در آن روز ماه می نهتنها در داخل دکه بلکه در تمام خیابان مشرف به خیابان مالایا برونایا حتی یک نفر هم دیده نمیشد. در آن ساعت از روز مردم حتی نای نفس کشیدن هم نداشتند و با غروب خورشید در پس بولوار سادووایا مسکو در زیر غباری خشک میدرخشید. با اینوجود هیچکس برای قدمزدن زیر درختان لیمو یا نشستن بر روی نیمکتهای پارک نیامده بود؛ سکوت سنگینی بر همهجا حکمفرما بود. برلیوز گفت: «یک لیوان لیموناد لطفاً.» زن داخل دکه با لحن تندی پاسخ داد: «لیموناد نداریم.»