دربارهی اسطوره و کهننمونه کتابهای بسیاری در ایران نوشته و ترجمه شده است، چنانکه شاید این شاخهی علوم انسانی از منظر منابع یکی از غنیترین و متنوعترین حوزههای تحقیقی بهشمار آید. اما در این میان، جای نمونهای کامل از خوانش اسطورهای و کهننمونهای بس خالی مینماید. نظریهها بسیارند و ذکر نمونههای اساطیری بسیارتر، اما واقعیت اینجاست که کمتر کسی به صرافت افتاده است تا این نظریهها و نمونهها را در حوزهای کاربردیتر و بهویژه بومیتر بیازماید. این فقدان بهخودیخود میتواند انگیزهی پژوهشی باشد که این کتاب حاصل آن است. شاید آن منابعِ بسیار و آن همه روایت آشنا و ناآشنا در چنین دست خوانشها و نقدهایی است که به نقطهی سرانجام و کاربردی خود میرسند…
فراتر از این، میتوان پرسید: این نوع خوانش کهننمونهای و اسطورهای چه گرهی از کار فرهنگ چهلپارهی امروزین ما میگشاید و اصولاً به چه کارِ هویت ازکفرفتهمان میآید؟! این گرچه بحثی است طولانی؛ اما شاید چنین خوانشی بتواند منشأ بسیاری از رفتارهای آمیخته با فرهنگِ ما را چنان در گذشتهی اساطیریمان ردیابی کند، که گاه متعجب شویم و دریابیم که برای تغییر، حتی در سادهترین آموزههای فرهنگی، نمیتوان در جا راهحل ارائه کرد؛ بلکه باید به ریشهها بازگشت و از ریشهها آغاز کرد. درواقع خوانش اسطورهای/کهننمونهای یک جریان فرهنگی، بر ما آشکار میسازد که چهسان در این عصر سرعت و جنون، ما که در سرزمینی چون ایران نفس میکشیم، هنوز سخت با پیشینهی فرهنگیمان پیوستهایم.