هنرپیشهای که تته پته میافتد، به این دلیل است که دهانش خشک شده است، منظور من آن شناگر مبتدی است که به هنگام شنا با دست و پایش پارو میزند و موجی از آب به هوا و اطراف خود میپراند. در تئاتر هم همینطور است. کسی که نمیتواند بازی کند داد میکشد، با دست و پا زدن زمین و آسمان را میشکافد و شلاق میزند؛ از آنجا که نمیتواند احساسش را کنترل کند، نفسش میگیرد، صدایش به جیغ یا تودماغی تبدیل میشود، ریتم را از دست میدهد...کسی که روی صحنه میآید، باید همیشه این احساس را در تماشاگر برانگیزد که راحت راحت است. مفهوم حرف من این نیست که باید بیاعتنا و بیخیال بود، برعکس: همهی رفتار و گفتار هنرپیشه باید کنترل شده، هماهنگ و متعادل باشد... خلاصه کنم: برای اینکه بتوانیم به حرفهی بازیگر بودن افتخار کنیم، باید از مطالعه و مشاهده، به خصوص در تجربه، بیاموزیم؛ از دنبالهروی مد روز پرهیز کنیم؛ از مسائل و مشکلات زمان خود غافل نباشیم و فرهنگ گذشتهمان، طبقهبندیهای ارسطویی (تراژدی در درجه اول، بعد از آن درام و کمدی و در درجهی آخر نمایشهای عروسکی و خیابانی) را، بدون آنکه مجبور به قبول آنها باشیم بشناسیم.