از وقتی از تلویزیون آمده بود توی آباده مرادبرقی و فلیپر بیشتر از بقیه سریالها گل کرده بود. فلیپر را عصرها نشان میداد. عصر که میشد میرفتم توی خیابان از جلو مغازههایی که تلویزیون را رو به پنجره گذاشته بودنن و از کنار پسربچهها و مردهایی که چهار زانو نشسته بودند فقط رد میشدم. دختر بودن همین بدی را داشت که اگر میایستادم توی خیابان، برایم حرف در میآورند.