«از اعماق» دربردارنده ۱۰ داستان کوتاه از یاسمن شکرگزار، نویسنده ایرانی است. در یکی از داستانهای کوتاه این کتاب میخوانیم: «قربانعلی فکر میکند همهچیز از همان میلهها شروع شد. همان داربستهایی که برایش طناب بندبازیای بودند که در ۳۶۵ روز سال، نزدیک ۳۰۰ روزش را رویشان در آسمان هنرنمایی میکرد، بدون هیچ بینندهای که برایش کف بزند. خوابیده روی تشک و سعی میکند کشوقوسی به تناش بدهد تا کمی از لختیای که حتا احساساش نمیکند از تناش بیرون برود، اما نمیشود. هیچکدام از بندهای تناش، از او که ۵۵ سال باهاشان خوب تا کرده بود و نگذاشته بود خط و خشی بهشان بیفتد فرمان نمیبرند. به فریده نگاه میکند که توتفرنگیها را توی دهان میچپاند. سرفهای میکند تا فریده طبق عادت بدناش را کمی جابهجا کند. فریده سبد توتفرنگی را روی زمین میگذارد. کنارش زانو میزند، دست زیر پهلویش میاندازد و به پهلو میخواباندش. «ای کاش میمردی و نمیشدی بلای جون.» با دهان پر این را میگوید و لیوان و ظرف داروها را از کنار قربانعلی برمیدارد و بلند میشود. زیر لب همان جمله را مثل وردی پشت هم تکرار میکند و به آشپزخانه میرود. بغض گلوی قربانعلی را میفشارد. در آن یک روز، گوشهایش که چند ماه بود نمیشنیدند، چیزهایی از فریده شنیده بودند که فکرش را نمیکرد روزی توی خواب هم فریده بهش بگوید. نمیداند بعد پنج ماه باید از این اندک شنوایی خوشحال باشد یا ناراحت.»