فرشتۀ ظلمت، فراتر از یک داستان ایدئولوژیک است؛ شرح مراقبههایی است درونی و شاعرانه و عارفانه و، به قول ارنستو ساباتو، جنونآمیز. بیخود نیست که ساباتو پیوسته هنر را مستمسکی برای دستیافتن به عالم غیب، که همان دنیای نهانی تصورات و تخیلات است، میخوانْد و میگفت هنرمندان و عرفا و دیوانگان، از منظر ارتباط با عالم غیب، شبیه همدیگرند. او همواره به آرتور رمبو اشاره میکرد: «درونبینی! باید به درون نگریست!»
ساباتو در فرشتۀ ظلمت به ادبیات محض روی آورده: به خیال و افسانه و هنر، به کلمه. او زمانی نوشته بود: «گاهی احساس میکنم هیچچیز معنی ندارد. در سیارهای که میلیونها سال است با شتاب به سوی فراموشی میرود، ما در میان غم و رنج زاده میشویم و رشد میکنیم، تلاش و تقلا میکنیم، بیمار میشویم، رنج میبریم، سبب رنج دیگران میشویم، مویه و زاری میکنیم، و میمیریم؛ دیگران هم میمیرند، و موجودات دیگری به دنیا میآیند…» و چنین رویکردی به هستی و حیات نمیتوانسته واکنشی جز «فرشتۀ ظلمت» داشته باشد.
ارنستو ساباتو که به «استاد ساباتو» یا «ساباتوی پیامبر» نیز مشهور است سالها نامزد جایزۀ نوبل بود و یک بار جایزۀ میگل سروانتس را برد. او همانقدر که در ادبیات اسپانیا مهم است نمایندۀ برجستۀ رماننویسی قرن بیستم نیز بهشمار میرود.
ساباتو، در کنار رماننویسی، مقالههای بسیاری دربارۀ موضوعات مختلف نوشته است، ازجمله در مورد انسانزدایی از علم و فناوری. آثار معدودی از او به فارسی ترجمه شده که «فرشتۀ ظلمت» ازجملۀ آنها است و به همت نشرنو منتشر شده است.