ص حرف عجیبی ست! شروع شناسنامه ی زنی که صبح دست هایش را به ماهی ها می دهد و شب انگشت هایش را پس می گیرد زنی که چشم هایش آن قدر در خزر زایمان کرده تا تمام زایشگاه های شهر را به نام او بزنند حرف عجیبی ست! که هزار و سیصد و پنجاه و سه بار هم که بخوانی باز هم بوی دریا می دهد دریایی که در حسرت یک عروس دریایی مرغان دریایی زیادی را عروس کرده حرف عجیبی ست! که فقط در فصلی نفس می کشد که ماهیگیر ماهی ها را سزارین می کند حرف عجیبی ست! که چهل سال است هیچ الفبایی را نمی شناسد «ص» حرف واقعا عجیبی ست!