اردوگاهی به نام اردوگاه قهرمانان وجود داشت. این اردوگاه دارای تاب، سرسره، و همه نوع وسیلة بازی و سرگرمی بود. زرشک قرمز و ریزهمیزه، راه درازی آمده بود تا به این اردوگاه برسد. دلش میخواست از همان روز اول ورودش به اردوگاه، همه او را دوست داشته باشند. او متوجه شد که پرتغال نارنجی دوستان زیادی دارد که دور او جمع شدهاند. زرشک خودش را طوری رنگ کرد که شبیه پرتقال شد و در دام دروغ خود گرفتار شد. زرشک با این کار عزت نفس، هویت و دوستان خود را از دست داد. این کتاب از مجموعه کتابهای سفید، با موضوع داستانهای تربیتی برای دو گروه سنی «ب» و «ج» به نگارش درآمده است.