هایدی در طبیعت زیبا و هوای پاک کوه های آلپ سوئیس نزد پدربزرگش زندگی می کرد. اما زمانی که تصمیم گرفته شد که تحصیل برای او از بزچرانی بهتر است، برای رفتن به شهر پذیرفت که ندیمه دختر فلجی به نام کلارا شود که روی صندلی چرخدار می نشست.