کتاب
جست‌وجوی پیشرفته
    ناشر
      پدیدآورندگان
        این کتاب را خوانده‌ام.
        0
        این کتاب را می‌خواهم بخوانم.
        1

        پینوکیو

        قصه یک آدمک چوبی
        ناموجود

        مشخصات کتاب پینوکیو

        تعداد صفحات
        218 صفحه
        شابک
        9786006767598
        سال انتشار
        1396
        نوبت چاپ
        1
        قطع
        وزیری
        جلد
        گالینگور

        دربارۀ کتاب پینوکیو

        اگر بدانی چه بلاهایی سرم آمد... همان روزی که تو شما کُت تنت را فروختی و برایم کتاب الفبا خریدی که من به مدرسه بروم و درس بخوانم، من از مدرسه فرار کردم به تماشای نمایش خیمه‌شب‌بازی رفتم. خیمه‌شب‌باز نزدیک بود مرا جای هیزم توی آتش بیندازد تا بره‌اش بهتر کباب شود. همین مرد پنج سکه‌ی طلا به من داد که بیاورم به شما بدهم. در راه به روباه وگربه‌ای برخوردم. آن‌ها مرا به مهمانخانه‌ی خرچنگ بردند. توی مهمانخانه که رفتیم، مثل گرگ‌های گرسنه هر چیزی گیرشان آمد خوردند. نیمه شب ولم کردند و فرار کردند. من تعقیبشان کردم توی راه به آدم‌کش‌ها برخوردم. آدم‌کش‌ها دنبال من دویدند. من بدو آن‌ها بدو، تا این‌که من را گرفتند و از درخت بلوط به دارم آویختند. پری مهربان زیبایی با موهای آبی پیدایم کرد. و به دنبالم یک کالسکه فرستاد. پزشک‌ها یکی یکی آمدند و معاینه‌ام کردند. بعد گفتند: اگر نمرده باشد، پس زنده است.

        بعد من یک دروغ گفتم. با دروغ دماغم به قدری بزرگ شد که از در اتاق نمی‌توانستم بیرون بیایم. بعد با روباه و گربه به راه افتادیم که برویم چهار تا سکه‌ی باقی‌مانده را چال کنیم. آخر یکی از سکه‌ها را توی مهمانخانه خرج کرده بودم. طوطی مرا که دید زد زیر خنده. دو هزار سکه که گیرم نیامد هیچ، چهار تا سکه هم از دستم رفت. قاضی وقتی ماجرای من را شنید برای خوشایند دزدها مرا به زندان انداخت. از زندان که بیرون آمدم، چشمم به یک خوشه‌ی انگور افتاد. آمدم انگور بچینم که افتادم توی تله. دهقان هم یک قلاده‌ی سگ آورد و به گردنم انداخت و گفت نگهبان مرغ و خروس‌هایش باشم. ولی زود فهمید که من بی‌گناهم. این بود که ولم کرد گفت برو آزادی.

        نظر خود را بنویسید:
        امتیاز شما به این کتاب
        ثبت نظر

        کتاب‌های مرتبط با کتاب پینوکیو