کلاه، مسبب رخدادهایی بود که از چند روز پیش برای دانیل اتفاق افتاده بود. حالا دیگر مطمئن بود از لحظه ای که کلاه را بر سر گذاشته، برایش نوعی ایمنی در برابر ناملایمات روزمره به وجود آمده، از این رو، آرام تر شده بود. ذهنش نیز فراست بیشتری به دست آورده و به او امکان داده بود تا تصمیمات مهمی اتخاذ کند. او بدون کلاه، جرأت نداشت همانند آن روز در جلسه، با مالتارد صحبت کند. هرگز خودش را در طبقه هجدهم، در حال خوردن صبحانه ای از تخم مرغ های عسلی با دزمون نمی دید. او به طرزعجیبی احساس می کرد، چیزی از وجود رئیس جمهور در آن کلاه است؛ چیزی درک نکردنی، شاید یک سلول ریز که نمی توان مشاهده اش کرد؛ ولی هرچه بود، قدرت تغییر سرنوشت را داشت.