مادرم بهترین دوستم بود و با وخامت اختلال آلزایمر او، آن صمیمیت و نزدیکی جای خود را به نفرت داد. زیرا درک کاملی از آنچه که بر او میگذشت نداشتم. در مراحل میانی و نهایی بیماری، درک احتیاجات مادر آسانتر بود. از آنجایی که پدرم خود را عاشقانه وقف پرستاری از مادر کرده بود، مراقبت از پدر و از همه مهمتر، پیدا کردن بهترین روش جهت حمایت از هردوی آنها را ضروری میدانستم. آرزوی من این بود که آگاهی بیشتری در مورد بیماری مادرم میداشتم و این تأسف مرا بر آن داشت تا خانوادههایی را که موقعیت و وضعیت مشابه دارند بهوسیلۀ این کتاب یاری کنم. ممکن است خواندن این کتاب شما را به گریستن وا دارد. ممکن است آنچه با بیماری دمانس همراه است، شما را بترساند. یگانه امید من و همۀ کسانی که در انجام این پروژه مرا یاری کردند آن است که خانوادهها اشتباهات و موفقیتهای ما را در نظر داشته و با آگاهی و آمادگی بهتر تیماردار عزیز خود باشند. ما امیدواریم که نظرات و توصیهها و تجارب مطرحشده در این کتاب شما را در این آزمون و طی کردن این دوران دشوار کمک کند و پشتیبانی باشد تا کمتر احساس تنهایی کنید.