به نظر بسیاری از شخصیتهای او لذت بردن از جریحهدار شدن، نوعی شادمانی و سرخوشی است و دور شدن از گروه یا خانوادهای فرمانبردار ملال انگیز نه تنها نوعی پیروزی اخلاقی، که صورتی از برتری فرد یا گروه رها از تعلق است؛ ما همیشه در قلعه زیستهایم و زندگی را زور دیگری نمیخواهیم. بن مایهی فرزند به منزلهی شیطان همیشه در قلعه... را به موج رمزی-زن باوری نیمهی سده مانند آنچه که در تخم بد و بچهی رزمری دیدهایم پیوند میدهد ولی کتاب جکسن در حکم تخم بدی است که پینتر یا بکت آن را بازنویسی کرده باشند. در واقع برداشت جکسن از زندگی انسان به عنوان نوعی میراث ویرانهنشینی در قلعهای روبهزوال، یادآور پیش و پس از دو پرده از روزهای خخوش است که در آن وینی آفریدهی بکت، که در آغاز تا کمر و سپس تا گردن مدفون میشود لاف میزند که، این چیزی است که به نظر من عالی است. کارآدمی در سازگار کردن خود با وضعیتهای دگرگون شونده.