این رمان عاشقانه با صحنهای آغاز میشود که خبر از یک میهمانی مهم میدهد. میهمانی به بهانه بازگشت نوۀ خانواده سهند از خارج از کشور برگزار شده است. کسی که تنها یادگار فرهاد سهند است که دیگر در قید حیات نیست.
رمان «ملیکا» فضایی خانوادگی دارد و روابط آدمهای مختلف را با زبانی سرراست و با لحنی خواندنی نشان میدهد. دیالوگها زنده و باورپذیر نوشته شدهاند و جایگاه افراد مختلف در خانواده از خلال همین دیالوگها بهخوبی درک میشود. ریتم داستان متعادل است و خواننده به راحتی میتواند با آن همراهی کند. نویسنده سعی کرده تا جایی که میتواند از کلیشهپردازی دور شود و صحنهها بدون اطناب و شسته رفته از کار درآمدهاند. اگر دنبال خواندن رمانی برای پر کردن اوقات فراغت خود هستید رمان «ملیکا» به خوبی میتواند با علاقههای شما سازگار باشد.
دربخشی از کتاب می خوانیم:
سارا با ناراحتی سرش را بلند کرد و به چشمان کیان نگریست، نه پای رفتن داشت نه دل ماندن، اما بیش از هرچیز به غرورش فکر کرد که توسط کیان خورد شده و قلبش که با دست های او شکسته بود.بین عقل و احساس گیر کرده و یارای تصمیم گیری نداشت. با صدای ستاره که گفت:«سارا حواست کجاست،چرا جواب نمی دی؟، بالاخره چی کار کنیم ، بریم یا نه؟» به خود آمد.