کتاب فال خون اثر داوود غفارزادگان به صورت مستقیم به جنگ نمیپردازد بلکه موقعیتهای تراژیک انسان را در جنگ در موقعیتهای متفاوت به تصویر میکشد.
در این رمان سرباز و ستوانی عراقی به منطقهای کوهستانی در شمال شرقی عراق مأمور میشوند. عراق قصد دارد جبهه جدیدی در این منطقه باز کند. به همین سبب این افراد برای دیدبانی و تعیین وضعیت نیروهای ایرانی به منطقه فرستاده شدهاند. سرباز، فردی درونگرا و مغموم است. او پیش از این در مناطق دیگری نیز جنگیده است و خاطرات تلخی از آن زمان به یاد دارد. تصویر کشتگانی که در آبراههای هور افتادهاند و موشهایی که همه جا در کمینند تا اجساد مردگان را غارت کنند، کابوس خواب و بیداری اوست. در مقابل، ستوان سرزنده و شوخ طبع است. جثه لاغری دارد اما با این حال اهل شوخی و مزاح است. گویا به مرگ نمیاندیشد. سرباز و ستوان راه سخت کوهستانی را در شرایطی که زمین از برف پوشیده شده است طی میکنند. سرباز چون ستوان را برخلاف خود میبیند و او را بیاعتنا به دلهرههای مرگ مییابد در موردش تردید میکند.
سنگر دیدبانی که این دو به آن مأمور شدهاند در بالای قلهای قرار دارد که مشرف به منطقهای وسیع است. آن سوی قله پرتگاه بلندی است که عبور از آن آسان نیست. آنسوتر خانههای عشایری و مردمانی زندگی میکنند که گه گاه در میانه داستان، چهرههای مبهمی از آنها به دید سرباز میآید.