داستان پیرامون تیمسار بازنشسته ای روایت می شود که رفتاری خشن با گماشته هایش دارد، تا جایی که یک به یک آن ها در اولین فرصت پیش آمده فرار را بر قرار ترجیح می دهند. اما این همه داستان نیست، بلکه مدتی است اتفاقی عجیب و موجودی با شکوه خواب را از سر تیمسار پرانده است، موجودی که گویا تنها تیمسار قادر به حس کردنش است و حالا موعد آن رسیده که پیش چشم های او ظاهر شود.