یادت باشد که زندگی های ما اغلب با اتفاقی پوچ، نامحتمل و کاملا اتفاقی ساخته می شود. قبول نداری؟ عشق، مثلا. یک نگاه به خاطرات غم انگیز خودت بینداز: به آن بعد از ظهر که توی پیاده رویی در مرکز شهر مینه پولیس، سوسیتی، یا شیکاگو به جوانکی برخوردی. فرض کنیم ساعت چهار و چهارده دقیقه بود. نه دوازده ثانیه زودتر، نه سی ثانیه دیرتر. بوقی به صدا درآمد. تو جا خوردی- زیرچشمی نگاه کردی- و در همان لحظه، آن اتفاق شوم به وقوع پیوست. کیف ات توی پیاده رو افتاد. دل ات هری فروریخت. جوان لبخند زد. سال بعد ازدواج کردید. پنج یا دوازده یا بیست سال بعد، عشق زندگی ات رهایت کرد و با روسپی ارزان قیمی به نام سندرا به فیجی رفت.
ما با حوادث ازدواج می کنیم.
ناممکن ها به ما خیانت می کنند.