هیچ چیزی تو را به من باز نمی گرداند
نه آرزوهای پر از سرگیجه های هر شب
نه این شعرهای نارس مغموم
متاسفم! خسته ام!
گاهی فراموش می کنم
رگ هایم همه سیاهرگ است
و جاده ای که به تو می رسید
«قدیم»
بود.