لیزی اصلا نمیخواهد یک خانوادهی بزرگ داشته باشد. او فقط میخواهد با مادرش زندگی کند. دوتایی توی آپارتمان خودشان.آنها یک روزهایی خیلی خوب و خوش بودند. با هم به دیدن مسابقهی فوتبال میرفتند، یک لیوان بزرگ بستی با هم میخوردند و کلی با هم میرقصیدند.