خلاصه رمان : داستان درباره دختری به نام راحله است که در یه خانواده کاملا مذهبی و مقید زندگی میکنه چند سال پیش در با اصرار مادر ازدواج میکنه ولی توی این ازدواج به دلیل تفاوت اخلاقی راحله و شوهرش شکست میخوره و حاصل این ازدواج پسری به نام امیرحسین که پیش راحله زندگی میکنه یه روز راحله به طور تصادفی با دوست قدیمی اش مرجان ملاقات میکنهمرجان میخواد هرجور شده به دوستش کمک کنه تا از قفسی که مادر راحله براش درست کرده نجات پیدا کنه و برای همین تو شرکت یکی از هم دانشگاهی هاشون به نام کوروش قوامی براش کار پیدا میکنه و این آغاز تحول در زندگی راحله است