نوشتههای کوتاهی که در این کتاب آمدهاند همانقدر داستانکوتاهند که مقاله یا پژوهشهای روانکاوانه. این قطعات که در قالب اولشخص روایت شدهاند، بیشتر به خاطره شبیهند و گاه آدمی را به یاد سبک اورول و موام در خاطرهنویسی میاندازند.
هر یک از فصول کتاب به موضوع خطیری میپردازد، از جمله ماهیت اشتیاق، نقش سرنوشتساز وهم و وهمزدایی از زندگی آدمی، ماجراجویی در تقابل با کوتهفکری، ارزش مهارت و تخصص، ریشه و اجزای قهرمانگرایی و …
نثر بولونینی دلپذیر است و صمیمیتی دلفریب دارد. از همین روست که ظهور مفاهیم روانکاوانه در متن به معنای تحمیل اصطلاحات فنی این رشته نیست، بلکه بیشتر محملی است برای روشنساختن مطلب به روشی خلاق.
یکی از کارتنهای والتدیسنی (آن جادوگر «تخیل معقول») را به یاد میآورم که در آن دانلدداک، سرخوش و آسوده، بر قایقی نشسته و پاروزنان بر آبهای خروشان رودخانهای کوهستانی پیش میرود. همهچیز بر وفق مراد است و به نظر میرسد قهرمان ما، زیرلب زمزمهکنان و آوازخوانان، هیچ دردی در این دنیا ندارد. ناگهان چیزی میبینیم که به انتظار دانلد دانک سرخوش و فارغالبال نشسته: آبشاری هولناک که یکراست به ورطهای بیانتها میریزد. اینجاست که معجزه رخ میدهد: دانلد از آبشار بیخبر است، پس به پاروزدن ادامه میدهد. قایق به طرز معجزهآسایی به مسیر پیشرو ادامه میدهد، انگار هنوز روی آب قرار دارد. البته لحظهای بعد، واقعیت مثل پتکی بر سرش فرود میآید و درست در همین لحظه است که همهچیز فرو میپاشد: اوهام قایقران دیگر یارای هدایت قایق را ندارند. . اوهام آدمی زندگی برخی افراد را پربار میسازد و زندگی برخی دیگر را به تباهی میکشاند. داستان ایکاروس نمونهای گویاست. او خود و ابزار ناکارآمدش را زیاده از حد جدی گرفت و سرانجام با خودفریبی به دریا سقوط کرد. شخصاً معتقدم روش هر انسانی در کنارآمدن با این فرآیند وهمزایی-فرآیندی که مستلزم زندگی دراین جهان است- یکسره منحصر به خود اوست. . هستند کسانی که با توسل به باورهایی پوچ و بیمعنی و گاه حتی جنونآمیز از درک این حقیقت تلخ سر باز میزنند و دیگرانی که به قرائتی از این دست تن میدهند، اما به ورطهی افسردگی فرو میافتند. بعضی این مسئله را به غمنامهای بدل میکنند، بعضی دستبهدامان فلسفه میشوند یا دستکم به سراغ آیین جوانمردی میروند. . گروه دیگری هم هستن که احساس میکنند باید بیشتر دراینباره بیندیشند، شاید با نوشتن. . من از این دستهام.