ساختم: پرنده ای که مرده شد شمرده شد و سکه سکه در گلوله ها چکانده شد تکانده شد تکان دهنده شد و قطره های خون، همین که گسترانده شد، نشان دهنده شد! لاجرم «هنگامی که شیپورها به صدا درآمدند بر پشت زمین، همه چیز حاضر و آماده بود: یهوه، دنیای خاکی را بین کوکاکولا آناکوندا، فوردمو تورز و دیگر از ما بهتران تقسیم کرده بود.»