شاید مهمترین دستاورد کریپکی در کتاب نامگذاری و ضرورت تفکیکِ انگارهی ضرورت از انگارههای پیشین بودن و تحلیلیت است. موضع وی برخلاف تمایلی تاریخی است که در طول دو سده از کانت تا فرگه تا کارنپ ادامه مییابد و ضرورت را به پیشین بودن، و پیشین بودن را به تحلیلت تقلیل میدهد. قبل از کریپکی هیچکس به نحو نظاممند شکاف بین این انگارهها را تدقیق نکرده بود و چه بسا این مهمترین تأثیر او در تاریخ فلسفه باشد… دیدگاههای کریپکی در باب ضرورت تا حدی نتیجهی دیدگاههای او در باب نامگذاری است. او دیدگاه توصیفی در باب اسامی را رد میکند. از نظر او اسامی خاص (و همچنین اصطلاحات انواع طبیعی) نشانگر صلب هستند. در نتیجه اینهمانیهای صادقِ حاوی اسامی (یا اصطلاحات انواع طبیعی) به سبب صلبیتِ اسامی ضروریاند، اما پیشین نیستند. چنین اینهمانیهایی نمونههایی از ضرورتهای پسین هستند. بنابراین انگارهی متافیزیکی ضرورت را باید از انگارهی معرفتشناختی ضرورت تمییز داد.
این کتاب بخشی از مجموعهای با عنوان «متون محوری فلسفه» است که بناست با توضیحاتی کوتاه و روشن، گرچه نه ابتدایی، مهمترین آثار تاریخ فلسفه را به خوانندگان معرفی و آنها را برای مواجهه با خود این متون آماده و ترغیب کند.