روز دوشنبه مامان حاضر نشد با من مغازه بازی کند. من این بازی را خیلی دوست دارم. اما او گفت: «ببخشید؛ وقت ندارم. باید شام درست کنم.» خیلی خیلی عصبانی شدم و داد زدم: «پس من هم برای خودم یک مامان دیگر پیدا میکنم!»