این رمان، روایت ماجرای مادر و پسری است که در یک اتاق کوچک حبس شدهاند. «ماما» و «جک» در این داستان سالها تنها در یک اتاق زندگی میکنند به همین دلیل «جک»، شخصیت اصلی داستان هیچ تجربه مستقیمی از جهان واقعی ندارد. او از زمانی که به یاد دارد تنها در این اتاق است و درکش از محیط تنها به همان چهاردیواری ختم میشود. «ماما»، که زن جوانی است امید به رهایی دارد و در طی این داستان در تلاش است تا بتواند پسرش را فراری دهد. فراری که موفقیتآمیز انجام میشود ولی مشکلات جدیدی را برای پسری که هیچ درکی از بقیه آدمها و جامعه ندارد، ایجاد میکند.