کتاب حاضر داستانی است زیبا و بلند پروازانه و کارناوالی است از صداهای گوناگون و رنگارنگ که هر کس به فراخور حال و تجربیات خود میتواند با یکی از آنها همخوان شود. در داستان میخوانیم: «در گوشهای از شهر، درون ساختمان بلند و باریک شماره چهار خیابان «وابورل»، در ششمین و آخرین طبقه، دختری نابینا و 16 ساله به نام «ماری لائور لابلانک» کنار میزی که سر تا سرش با ماکت پوشیده شده زانو میزند. ماکت مدلی کوچک از شهری است که او در آن زانو زده است».