کاش میشد غزل چشم تو تفسیر شود
کودک شعر در این فاصلهها پیر شود
ًهرم گرم نفس پنجرهها تدریجا
آخر هفته دراین آینه تبخیر شود
غول غربت که به تاراج دلم میخندید
باید امشب بغل چشم تو زنجیر شود
وحشت باغ از این است مبادا روزی
غنچە غم همهجا بعد تو تکثیر شود
کاشکی زود بیایی غزلم غمگین است
ترسم این است که وقتی برسی دیر شود