و دروغ یعنی همین. از اولش هم فریب در همین بود. موقع چیزی نرسیده بود. اصلا انتظاری در کار نبود. همه ش بازی بود. خر کردن بود. سیاه بازی بود برای من… گربه رقصانی بود که آن سرش ناپیدا. هرچند ما هم خوب رقصیدیم؛ یعنی هم خوب و هم بد. با پاهای نازکمان ضرب می گرفتیم؛ یک… دو…سه… و می پریدیم هوا؛ هورا…هورا…
دلمان خوش بود داریم نمایش می دهیم. غافل از آن که آخر هر گربه رقصانی، معرکه اصلی است. آن جا که آدم را تا آن جا که می توانند می اندازند بالا و آدم باید بلد باشد چهار دست و پا بیاید پایین و خب! ما بلد نبودیم.