در کتاب دوم ایلیاد هومر، شخصیتی به نام ترسیت ظاهر میشود که براساس نوشتهی هومر، «کریهترین سرباز در عملیات محاصره تروا» بود. پاهایش پرانتزی بود و یکی از آن ها میلنگید. شانههای افتاده و فرو رفته در قفسه سینه و کله نوک تیزی داشت که اندکی مو بر روی آن روییده بود. هومر به تحقیر چنین ادامه میدهد: ترسیت ابلهی یاوهگو بود، دروغگویی از دسته اوباش با انبانی از توهینهای گزیده که برای ناسزای گاه و بیگاه به بزرگان از آن استفاده میکرد. و اما این ابله یاوهگوی کلهدراز، در حلقه شاهانی گام میگذارد که در حال مشورت در باب پایان محاصره تروا هستند. در آنجا ترسیت نظراتش را بیان میکند. سخنانی که هومر از زبان این دروغگوی دار و دسته اوباش میگوید ابدا سخنان یک ابله یاوهگو نیست، بلکه در بسیاری موارد، تکرار سخن آشیل در کتاب اول است: آگاممنون طماع است و قدر قدرت، و نیرو و توانایی آشیل یا مردان جنگجوی او را نمیداند. اما ترسیت که حقیقت را به قدرت گفته مزاحم مجلس مشورتی شاهان است...