کتاب «پوپک مرغ کنجکاو» یک روز از زندگی مرغی را با همراهی تصاویر روایت میکند. پوپک هر روز صبحانهاش را که میخورد، در حیاط خانهاش بازی میکند اما یک روز باد او را به شهر پرتاپ میکند و پوپک چیزهای جدیدی را میبیند و تجربه میکند. او شاد است و همه چیز بهنظرش عالی است اما راه خانه را کی باید به او نشان بدهد؟ او دنبال گل آفتابگردانی راه میافتد شبیه گلی که درخانهی خودش است. آفتابگردان همراه با زنی که او را در دست داشت، سوار قطار میشود و هنگام پیاده شدن، پوپک گماش میکند تا اینکه کبوترها راه خانه را نشاناش میدهند و از آن روز به بعد، دوستان پوپک میشوند.