حس میکنم با جمعی که اکنون در آنم، فرق دارم. عمارت پر از افراد جوان است و اینطور که من میبینم همه زیبارویند، اما شاید فقط این شادابی و طراوت جوانی و سرخوشی غیرعادی آنهاست که عمارت را پر کرده است. ظاهراً شور زندگی در تمام آنها وجود دارد، اما من حس میکنم داغی بر پیشانی دارم که نشان میدهد چه از سر گذراندهام و چه اندوه سنگینی را تحمل میکنم. شاید فقط چون نمیدانم آنها در زندگی خود چه درد و رنجی متحمل شدهاند. رُز برفی روایت تکرار تاریخ است؛ داستان زنی که میخواهد فراموش کند، از گذشتهٔ خود بگریزد و در نقشی جدید ظاهر شود. اما آیا چنین فرصتی خواهد یافت؟ آیا بر موانع چیره خواهد شد؟ رُز برفی داستانی لطیف است؛ جذاب و در عین حال پرسشگر و چالشانگیز.