دخترک در آب فرو میرود، بدنش آهسته میغلتد و موهای بلندش در اطراف سرش پیچ و تاب میخورد. تکانی به پاهایش میدهد و حباب نفسهایش به سطح آب میآید. سرش را عقب میبرد، به سختی نفسی میکشد و چهره خواهرش را میبیند. دستش را بالا میبرد تا در هوا تکان بدهد، ولی آب دوباره او را در خود میکشد. دست و پایش را به آب میکوبد؛ رود میغرد و صدای غرشش با شلپ شلپها در میآمیزد. باید برای نجات جانش فریاد بزند ولی صدایی از گلویش در نمیآید. دست و پا میزند تا روی آب بماند. قطرات درخشان به اطراف میپاشد. رنگها بر فراز سرش رنگ میبازد. به درون آب کشیده میشود. اعماق رود سرد و تاریک است. تصاویر خانه به ذهنش هجوم میآورد.پاهایش سنگین میشود و همچنان که رود آخرین قوا را از بدنش بیرون میکشد، حس میکند انگار در اعماق آب شناور شده. ولی شناور نیست، بلکه غرق شده.