جلد دوم از سری داستانهای مانولیتو تحت عنوان «رازهای مانولیتو» منتشر شد. در این مجلد او رازهایی را که تا به حال جرئت نکرده برای کسی بگوید فاش میکند، اینکه چه آرزوهایی داشته و برآورده نشده است. بالاخره پدربزرگ مانولیتو به او دلداری میدهد: «نگران نباش، مانولیتو، هیچ خانوادهای نیست که اسرار پنهان نداشته باشد.» در «رازهای مانولیتو» با موجود جدیدی به نام توئیتی آشنا میشوید.