خرس و پرنده دو دوست صمیمیاند که قرار است یک روز برای ماجراجویی بیرون بروند. قورباغه همان روز ناخوانده به خانهی خرس و پرنده سر میزند. خرس از دیدن قورباغه آنقدر خوشحال میشود که بهکلی یادش میرود که قرار بوده با پرنده بیرون بروند. پرنده حسابی دلخور و عصبانی میشود و نسبت به قورباغه که توجه خرس را از آن خودش کرده احساس حسادت میکند. خرس و قورباغه برای قدم زدن به کنار دریاچه بزرگ آبی میروند؛ پرنده حاضر نمیشود همراه آنها برود اما از دور آنها را همراهی میکند. ناگهان در بین راه متوجه میشود که عقابی به سمت خرس و قورباغه میرود تا قورباغه را شکار کند. پرنده با تمام توان برای نجات قورباغه تلاش میکند و او را از چنگال عقاب نجات میدهد. پرنده به این نتیجه میرسد که هر کس دوست خرس باشد دوست او نیز محسوب میشود.