باید شکل، اندازه، حدود و روشهای عملکرد را تغییر دهیم. منابع محدوداند؛ ساختارهای سازمانی یکنواختتر شدهاند؛ قدرت بهتر توزیع و تفویض شده است؛ کارکنان نیازمند انگیزه، جهت، و اطمینان خاطراند. «تغییر مدیریت» به نیاز فوری بدل شد؛ «رهبری» پاسخی مطلوب ارائه داد. سوالات «چرا رهبری و چرا حالا»، با اینکه «رهبری شامل چه چیزی است» و زمینه متغیری که با نگاهی متفاوت به آن نگریسته میشود ارتباطی تنگاتنگ دارد؛ برای مثال، دغدغه رهبری را میتوان حداقل تا حدی با تمرکز بر فردگرایی تبیین کرد. تمرکز جدید بر موضوع رهبری در دهههای 1980 و 1990 را حداقل تا بخشی میتوان تجلی «طرز فکر فرد گرایی» تفسیر کرد. در دهه گذشته یا پیشتر از آن، علاقه بیشتری به جنبههای «پیروی» و «رهبری خدمتگزار» ابراز شده است. در بخش خصوصی، شرکتهای بزرگ و منظم با پیشرفت شغلی ثابت و سنجیده از سلسله مراتبی روشن، جای خود را به به شکل سازمانی تقلیل یافته، بدون لایه، و تفویض شده دادند؛ دیری نپایید که برنامهریزی شرکتی اعتبار خود را از دست داد؛ افرادی (رهبران) که دارای بینش بودند جذب شدند؛ مهارتهای نرم رهبری، نظیر الهامبخشی، و خلاقیت برای «مدیریت»، که حالا عملیاتی و متمرکز برای نگهداری سیستم بود، مورد نیاز بود. تضاد میان رهبری و مدیریت که همواره در دورهها، ارائهها، و ادبیات چند دهه گذشته مطرح میشود در این کتاب ترسیم شده است.