هر کدان از صداها به سمتی می روند. من نیز فرصت را از دست نمی دهم و وسایلم را خوب می گردم . آهان! دستگاه ضبط صوت همین جااست ،از مد افتاده و قدیمی شده ولی کارم را راه می اندازد. اگر بدانید که این ضبط صوت از آن چه کسی بوده شوکه می شوید.از آپارتمان صادق هدایت در خیابان شامپیونی برش داشتم.آن روز و آن ساعت که روی شمدی دراز کشید و شیر گاز را باز کرد تا خود کشی کند. درست پیش پای آن آقا و خانم ارمنی بود که به طرز ماهرانه ای وارد داستان شدم،کم مانده بود جانم را از دست بدهم ولی می بینید که حالا زنده ام،تازه یک روز از سر بیکاری چمباتمه زدم و حسرت خوردم که چرا دو لول همینگوی را بر نداشتم،شاید اینطوری به همه شما ثابت می شد که دانای کل قدرت انجام هر کاری را دارد،مثل همین حالا شما می توانیدهمراه با روایت این ماموریت عجیب،آن چه را از صداها ضبط کرده ام بشنوید و از آن لذت ببرید.