«گئورگ»، سه سال و نیمه بود که پدرش بر اثر بیماری درگذشت. او خاطرۀ زیادی از پدر به یاد نداشت و تنها حلقۀ ارتباطی او با پدرش، عکسها و فیلمهای یادگاری دوران کودکیاش بود. مادرش پس از مرگ پدر، با مردی به نام «یورگن» ازدواج کرده و صاحب دختری شده بود. سالها به این ترتیب میگذشت و خانوادۀ چهارنفرۀ آنها در کنار هم زندگی میکردند. تا این که روزی، گئورگ 11 ساله و نیمه پس از بازگشت و هنگام ورود به اتاق متوجۀ حضور پدربزرگ و مادربزرگش شد. مادربزرگ بستهای به او داد و گفت که این پاکت و برگههای درون آن داخل یک ماشین اسباببازی قدیمی جاسازی شده بود. روی پاکت؛ به خط پدرش نوشته شده بود: به گئورگ. مادربزرگ معتقد بود خواندن آن نامه میتواند معماهای بسیاری را برای گئورگ حل کند.