به گفته نویسنده، این رمان سه روز از زندگی خواهر و برادری به نام نوید و نگار را روایت می کند که شخصیت نگار پیش تر در یکی از اپیزود های رمان «استخوان خوک و دست های جذامی» حضور داشته است. این رمان درفضای امروز تهران می گذرد و سفری ا ست به لایه های زیرین جامعه امروز ایران و تهران. در یادداشت پشت جلد کتاب «سه گزارش کوتاه درباره نوید و نگار» آمده است: «قبل از هر چیز باید بگم احتمالا از این داستان خوش تون نمی آد. اما به قول یحیی سورآبادی ، همون که برای بچه ها قصه می نویسه ، گاهی از چیزی که امروز خوش تون نمی آد، ممکنه فردا خوش تون بیاد. اگه از اون آدم هایی هستید که می تونید تا فردا صبر کنید ، گمونم بد نیست داستان رو بخونید. جدی می گم. نوشتنش یکی دو سال طول کشیده؛ اما شرط می بندم خوندنش بیش تر از یکی دو ساعت وقت تون رو نگیره ؛ به اندازه دیدن یکی از همین فیلم های سینما و تلویزیون ، مثلا. یا تماشای مسابقه فوتبالی ، بوکسی چیزی . من به سهم خودم سعی کرده ام خیلی زود سروته قضیه رو هم بیارم تا کل مصیبت خوندن توی بعدازظهر یک روز تعطیل تموم بشه...» نوید٬ رحمت و نگار برادر و خواهر هستند. نوید مکانیک دانشگاه تهران را رها کرده و الهیات خوانده. نگار تنها ۱۹ سال دارد و دانشجوی عکاسی است. رحمت دچار اختلالات ذهنی است٬ در ۸ سالگی مانده. داستان از قسمتی روایت می شود که پدر با نوید تماس می گیرد و می گوید نگار شب به خانه بر نگشته و تلفن همراهش هم خاموش کرده است. پس از آن نوید در ذهنش شروع به روایت های مختلفی از زندگی خود می کند. از الیاس٬ پری٬ مادر و ... می گوید... از داستان های کودکانه ای که باید به سبب شغلش بخواند... از نگار...,و از رحمت می گوید