دربارۀ کتاب مانی و خرگوش ها
اين داستان درباره پسربچه شيطان و بازيگوشي به نام «ماني» است که بازي کردن را خيلي دوست دارد و اصلا از بازي کردن خسته نميشود. يک شب که ماني براي خوابيدن به تختخوابش ميرود چشمانش را ميبندد و با خودش فکر ميکند که کاش چند خرگوش کوچک داشت تا با آنها بازي ميکرد؛ ماني خوابيد و در خوابش سه خرگوش بازيگوش را ديد که آمدهاند تا با او بازي کنند و ... با مطالعه اين داستان ياد ميگيريد که فکر کردن مثبت به اهداف ميتواند شما را در رسيدن به آن در واقعيت ياري کند.