دربارۀ کتاب قصر آشتی
در يک جنگل پر درخت و زيبا لاکِپشت آرام و کوچولويي به نام «لاکو» زندگي ميکرد. لاکو در تابستان کاري به جز خوردن و خوابيدن نداشت، يک روز که از نشستن خسته شده بود تصميم گرفت تا براي شنا به برکه انار برود. او از مادرش اجازه گرفت و به راه افتاد؛ لاکو در اين سفر تجربههاي جالبي را به دست آورد و حقايقي را درباره خودش کشف کرد.