دربارۀ کتاب گربه متقلب
در زمانهاي دور کبکي در سوراخ گرم و امني زير درختي زندگي ميکرد. روزي کبک بيرون ميرود تا خوراکي پيدا کند. خيلي زود به مزرعه ذرت ميرسد و حسابي غذا ميخورد و تصميم ميگيرد چند روزي آنجا بماند. در اين فاصله خرگوش که خانه کبک را خالي ميبيند آن را اشغال ميکند. کبک وقتي به لانهاش بازميگردد با خرگوش دعوا ميکند، حيوانات ديگر از آن دو ميخواهند تا پيش قاضي بروند و مشکلشان را حل کنند و ...