دربارۀ کتاب مار بدجنس
روزي روزگاري يک جفت کلاغ روي درخت انبهاي بزرگ زندگي ميکردند. کلاغ ماده چند تخم گذاشت و جوجههايش را به دنيا آورد. روزي يک مار از درخت بالا رفت و جوجههاي کلاغها را خورد. کلاغها به سراغ دوست باهوششان روباه رفتند تا بتوانند با اجراي نقشهاي از شر مار خلاص شوند.