دربارۀ کتاب حیوانات حق شناس
در زمانهاي دور يک مرد روستايي فقير براي پيدا کردن کار راهي شهر ميشود. در راه چاهي را ميبيند که ميمون، پلنگ، مار و مرد زرگر درون آن افتادهاند. مرد روستاي به آنها کمک ميکند تا از چاه بيرون بيايند و به راه خود ادامه ميدهد. تا اينکه از شدت گرسنگي به سراغ حيوانات ميرود از ميمون غذاهاي خوشمزه و از پلنگ يک گردنبند زيبا ميگيرد. بعد به سراغ مرد زرگر ميرود تا گردنبند را بفروشد. اما مرد زرگر حيله ميکند تا مرد روستايي را کشته و گردنبند را به دست بياورد و ...