نیم قرن بعد، وقتی ردپای عمر روی غبار خاطرهها پیداست، دفترچه یادداشتی پیدا میکنید از روزهای گم شدۀ جوانیتان و کلمه به کلمه و خط به خط همۀ آنچه را گرد فراموشی گرفته بود مرور میکنید. زنی را که دوستش میداشتید، کتابی که میخولندید، محلهای که پاتقتان بود، دوستانی که گذر زمان تنها تصویری مبهم ازآنها برایتان ترسیم میکند… فکر میکنید چه احساسی داشته باشیدّ این قصۀ ژان است. ژان در روزهای جوانیاش با دختر مرموزی آشنا میشود و امروز بعد گذشت نیم قرن در تلاش است تا ردپایی از او بیابد ولی پاریس حالا با پاریس پنجاه سال پیش فرق کرده و اندک نشانههای جسته گریختهای در یک دفترچۀ یادداشت قدیمی، قطعات پازلی که باید کنار هم قرار بگیرد. شاید ژان بتواند بعد از پنجاه سال بالاخره بفهمد دنی که بود.