ما همه جوره عجیب غریب بودیم. در یک منطقه ی کشاورزنشین به نام «آمگاش» در «ایلینوی» زندگی می کردیم. یک جایی چند تا خانه ی درب و داغان بی رنگ و رو را دور هم درست کرده بودند و اسمش را شهر گذاشته بودند. توی این شهر از رنگ های شاد و پنجره پوش های رنگارنگ و باغ های چشم نواز خبری نبود. حالا فکرش را بکنید خانه ی ما حتی کنار همین خانه های در شرف فرو ریختن هم نبود.