دربارۀ کتاب رهرو تیزپا
در يک عصر آفتابي «تيزپا» شروع به پيادهروي ميکند. او پس از چند ساعت خسته شده بود، اما پاهايش از حرکت باز نميايستاد و او همچنان راه ميرفت. تيزپا در اين پيادهروي به افريقا، آسيا، اروپا، استراليا، قطب جنوب و امريکاي شمالي و جنوبي سر زد و مکانهاي ديدني آن مناطق را تماشا کرد؛ تا اينکه يکدفعه از خواب بيدار شد ... تيزپا با ديدن اين رؤيا متوجه شد که بايد به اطرافش بيشتر دقت کند و از زيبايي دنيا لذت ببرد.