دربارۀ کتاب جادوی عشق
اين داستان روايت زندگي زني به نام «آفاق» است که با پسري به نام «مسعود» ازدواج کرده است و صاحب دو فرزند به نام «رضا» و «گلناز» است. پس از گذشت سالها رضا در رشته دندانپزشکي در دانشگاه اصفهان قبول شده است. او به اصفهان ميرود و در آنجا با پسري به نام «مزدک» آشنا ميشود. در يکي از تعطيلاتي که رضا به همراه مزدک به خانهشان آمده، مزدک دلباخته گلناز ميشود و ...